متن خاطرهی رهبر انقلاب:
ایشان تا آخرین لحظات حیاتشان، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمد آقا فرزند عزیز حضرت امام میگفتند: پیش از ظهر روز آخر حیات امام(رحمهالله)، ایشان روی تخت دایماً نماز میخواندند. مدتی گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلی. آن وقت خواندنِ نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتی که در حالت اغما بسر میبردند، مرتب پشت سر هم میگفتند: «سبحانالله و الحمدلله و لاالهالّاالله واللهاکبر، سبحانالله و الحمدلله ولاالهالّاالله واللهاکبر». این کار برای ما درس است. ما که رهبرمان را دوست داریم، باید به کارها و روحیات او توجه کنیم و از آن درس بگیریم.
منبع:khamenei.ir
فرا رسيدن سه روز بزرگ و مقدس، 3و 4 و 5 شعبان، ميلاد بزرگ سالار شهيدان، حسين فاطمه؛ علمدار كربلا، ابوالفضل العباس و حضرت امام زينالعابدين بر همه عاشقان مبارك باد.
سه گل روئیده اندر باغ احساس
گل سوسن گل لاله گل یاس
گل اول که ماه عالمین است
عزیز فاطمه نامش حسین است
گل دوم نگر غرق است درفضل
امیر مرتضی نامش اباالفضل
گل سوم گل میعاد است
امام چهارمین سجاد است
جلوه هایی از عظمت حضرت زینب (س)
1- عبادت:
زینب علیهاالسلام در عبادت و بندگی خداوند، پیرو مادرش زهرا علیهاالسلام بود. اکثر شب ها را به تهجد و تلاوت قرآن صبح می کرد و به گفته برخی از مورخان شب بیداری یادگار فاطمه علیهاالسلام در طول عمرش، هرگز ترک نشد. حتّی در شب یازدهم محرم با آن همه خستگی و فرسودگی و مشاهده آن همه آلام روحی نماز شب خود را خواند.
همچنین از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است که: «ان عمتی زینب کانت تودی صلواتها من قیام الفرائض و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام و فی بعض المنازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع و الضعف منذ ثلات لیالٍ لانها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام علی الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا واحدا من الخبز فی الیوم و اللیلة؛
عمه ام زینب، نمازهای واجب و مستحبی اش را در طول مسیر کوفه به شام می خواند و در بعضی از توقفگاه ها از شدت گرسنگی و ضعف در مدّت شبانه روز نمازش را نشسته خواند. چون آنچه از غذا سهم او بود، بین کودکان تقسیم می کرد. چون آن قوم به هر یک از ما یک گرده نان در شبانه روز می دادند.»
2 ـ علم و دانش
بخشی از علم و دانش حضرت زینب علیهاالسلام از نوع اکتساب نیست، بلکه همچو سایر اهل بیت علیهم السلام از منبع علوم غیبی است. از این روست که امام زین العابدین به وی «عالمه غیر معلمه» لقب می دهد. آری، این بانوی بزرگوار چنان مقام علمی والایی داشت که یک سال پس از ورود امیرمؤمنان علیه السلام به کوفه زنان آن شهر از وی خواستند اجازه کسب فیض دهد و او در ایامی که در کوفه بود، مجلسی تشکیل داد و در خانه خود به زنان تفسیر قرآن درس می داد.
3ـ کرامت و استجابت دعا
هر چند هزاران کرامت از این بانوی بزرگوار بروز کرده امّا فقط نمونه ای را نقل می کنیم. مرحوم ثقة الاسلام نوری از سید محمدباقر سلطان آبادی نقل می کند: «به چشم درد شدیدی در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم، اثری نداشت، به سلطان آباد آمدم و نزد پزشکان رفتم. آن جا هم فایده ای نکرد و بر عکس مریضی ام شدید شد. بعضی از دکترها می گفتند قابل علاج نیست. برخی هم قول شش ماه بعد می دادند و من هر روز از روز قبل نالان تر می شدم تا این که سیاهی چشمم گرفته شد و دیگر نمی توانستم بخوابم. در آن اوقات یکی از دوستانم برای خداحافظی به دیدنم آمد. او می خواست به کربلا برود. من هم با او راهی شدم. در منزل اول درد چشم شدیدتر شد و همه، مرا شماتت می کردند مگر یک نفر. بالاخره، به منزل دوم رسیدیم. درد شدیدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر. تا این که نزدیک سحر آرامش پیدا شد.
در عالم رؤیا عقیله بنی هاشم زینب کبری علیهاالسلام را دیدم که گوشه ی مقنعه اش را به چشمم می کشید. از خواب بیدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمی کردند، سوار شدیم در بین راه درد و ناراحتی احساس نمی کردم. من که همیشه ناراحت و عاجز بودم، پیش خود گفتم: کاش بسته ی روی چشمم را باز می کردم. تا باز کردم، دیدم همه چیز را می بینم. صدا زدم که رفقا بیایید، همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد می کرد؟، گفتم: چشم چپم بود.، هرچه نگاه کردند تفاوتی بین چشم چپ و راستم ندیدند.»
❁پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم❁
❁یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم❁
❁ما کوزه ی اندیشه یمان کمتر از آن است❁
❁تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم❁
❁آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند❁
❁تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم❁
❁هر جا که حسین ابن علی حک شده باید❁
❁زیرش مددی زینب کبری بنویسیم❁
ولادت با سعادت مظهر عفت و تقوا و قهرمان کربلا حضرت زینب کبری (س) را به رهروان آن حضرت تبریک می گوییم.
در شب لیلة المبیت ، پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» پس از اين که از شهر خارج شدند، به غار ثور پناه بردند. با اعجاز الهي، عنکبوتي آمد و بر در غار، تاري تنيد. کبوتري هم آن جا لانه گذاشت. مشرکين هم وقتي فهميدند پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» از مکّه فرار کرده، با وسايل آن روز ردّ پاي حضرت را پيدا کردند تا به غار رسيدند، امّا وقتي ديدند درِ غار را تار عنکبوت گرفته و هيچ اثري از پارگي در آن نيست و کبوتر هم آن جا لانه گذاشته، يقين کردند که کسي وارد غار نشده است و لذا برگشتند. تا سه روز، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» براي پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» غذا ميبردند. روز سوّم پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند: من فردا عازم مدينه هستم. شتري براي من تهيه کن و تو هم پس از رفتن من، امانتهاي مردم را که در دست من بود، به صاحبانش باز گردان و با دخترم فاطمه و مادرت به من ملحق شو. پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» هم تا محلي که بعداً مسجد قبا در آن جا ساخته شد، رفتند و منتظر اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و همراهان ايشان شدند تا همگي با هم وارد مدينه شوند. اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در همين محل به پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»ملحق شدند.
در روايتي آمده است که خداوند در شب لیلة المبیت خطاب به جبرئيل و ميکائيل فرمود:
إِنِّي قَدْ آخَيْتُ بَيْنَكُمَا وَ جَعَلْتُ عُمُرَ أَحَدِكُمَا أَطْوَلَ مِنْ عُمُرِ صَآحِبِِهِ فَأَيُّكُمَا يُؤْثِرُ أَخَاه؟
من شما دو نفر را برادر يکديگر و عمر يکي از شما را طولانيتر از عمر ديگري قرار دادم. کدام يک از شما حاضر است به خاطر ديگري جان خود را فدا کند؟
هيچ کدام نپذيرفتند. خداوند متعال فرمود:
عَبْدَيَّ أَلَّا كُنْتُمَا مِثْلَ وَلِيِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ آخَيْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَبِيِّي فَآثَرَهُ بِالْحَيَاةِ عَلَی نَفْسِهِ ثُمَّ رَقَدَ عَلَى فِرَاشِهِ يَفْدِيهِ بِمُهْجَتِهِ اهْبِطَا إِلَيْهِ کِلَاکُمَا فَاحْفَظَاهُ مِنْ عَدُوِّه
اي دو بندهي من، مانند دوست من علي بن ابي طالب باشيد، که ميان او و پيامبرم عقد اخوت بستم، امّا او زندگي پيامبرم را بر زندگي خود ترجيح داد و در بستر او خوابيد و جانش را فداي او کرد. هر دو به زمين برويد و او را از شر دشمنش محافظت کنيد.
پس جبرئيل کنار سر حضرت و ميکائيل کنار پاهاي ايشان نشست و جبرئيل ميگفت:
بَخْ بَخْ مَنْ مِثْلُکَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُبَاهِي بِكَ الْمَلَائِكَةَ
آفرين، آفرين مانند تو کيست اي پسر ابي طالب؟ خداوند به واسطه تو بر ملائکه مباهات ميکند.
آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود
زیر سر مهمانی اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود
از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود
با آه می افتاد و بر می خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
آری شبیه قصه آن کوچه تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود
بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود
سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود
باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه ها اهل نظر بود
وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه اش پر دردسر بود
وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود
شاعر : موسی علیمرادی
راهپیمایی بزرگ شیعیان در روز اربعین را میتوان مصداق واضحی از یک قدرت نمایی نرم دانست که عملا در هر قالبی توانایی بروز و ظهور دارد.
در حالت عادی مهمترین کارکرد آن انتشار پیام جهانی عاشورا برای سایر ملتهای جهان و به خصوص در جهان اسلام است. به طور حتم این راهپیمایی عظیم که از نجف آغاز و به کربلا ختم میشود، می تواند تجدید بیعتی باشد با تمام آنچه که درکربلا گذشته است.
این که چنین حرکتی بزرگی در نهایت تا کجا قابل گسترش است، بستگی به قابلیت های این حرکت مردمی دارد، اما با توجه به رشد سریع آن در مقیاس عمومی، میتوان امیدوار بود که در آینده شاهد تبدیل شدن آن به بزرگترین اجتماعی تاریخی شیعه در جهان باشیم که به طور مداوم ادامه دارد.
خواستم این اربعین را کربلا باشم ، نشد
از نجف، پای پیاده… کربلا باشم ، نشد
زائران بین نمازی در حرم یادم کنید
هر نمازی خواستم در کربلا باشم ، نشد
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام