حرف رفتن مزن ای یار دلم میشکند
26 اسفند 1394
شهری به آتش میکشم گر تو لبت را تر کنی
من چون گلی در دست تو تا که مرا پرپرکنی
بر رشته های معجر زهرا قسم سیدعلی
خنجر به خنجر میزنم گر تو هوای سر کنی
حرف رفتن مزن ای یار دلم میشکند
گر نباشی تو علمدار
علم میشکند
تو تمامی امید دل مایی آقا
حرف رفتن که شود لوح و قلم میشکند
فرمانده نزن حرف وداع یار میآید
نزدیک شد آنروز که آفتاب برآید
پرچم برسد دست ولی از دو کف تو
آنروز تمام غم دوران سرآید
حادثه پشت اشک در راه است
پس از آن بغض انقلابیها
باز هم جنگ نرم در راه است
دشمنیها و شب نخوابیها
رهبر روزهای طوفانی
اشکهایش همیشه پرمعناست
بغض او یک کتاب فلسفه است
حکم او سرنوشت خانه ماست
خواب کابوس وار فتنهگران
حاکم قلبهای آینهای
زنده باشد به کوری دشمن
رهبرم، الامام خامنهای